***Rhythm Divine***
الهه ریتم
درباره وبلاگ


بی تو باران بوی تشنگی میدهد...سلام.صبا هستم.امیدوارم از وبلاگم لذت ببرید.در آخر نظر یادتون نره.

پيوندها
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Rhythm Divine و آدرس lovely73.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
صبا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
31 خرداد 1390برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده :

دبیر انگلیسی: عشق تنها کلمه ای است که ed نمی گیرد و به گذشته باز نمی گردد

دبیر ادبیات: عشق آن نیرویی است بین دو انسان. مثل لیلی و مجنون

دبیر تاریخ: عشق تنها قراردادی است که از کشورهای دیگر وارد نمی شود

دبیر دینی: عشق نیرویی الهی و خدادادی است

دبیر ریاضی: عشق رابطه ی دو انسان است و رابطه‌ی دو انسان مانند رابطه‌ی سینوس و کسینوس است

دبیر جغرافی: تیرهای عشق از بلندایی به بلندی قله ی آلپ بر قلب وارد می شود

دبیر زمین شناسی: عشق تنها فسیلی است که اثرش هیچگاه از بین نمی رود

دبیر ورزش: عشق تنها توپی است که اوت نمی شود

دبیر فیزیک: عشق همانند نیروی کشش آهن رباست که قلب انسان ها را به سمت خود می کشد

دبیر شیمی: عشق تنها بازی است که بر روی قلب اثر می گذارد و آتشی که از این طریق بر قلب وارد می شود از اسید سوزناکتر است

دبیر هندسه: عشق همانند هاله ای از نور دایره ی قلب انسان را فرا می گیرد

دبیر علوم: میکروب عشق از راه چشم وارد می شود

اما ...

عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنی، دختر همسایه نیست که بهش چشمک بزنی، غذا نیست که بهش ناخنک بزنی، رفیق نیست که بهش کلک بزنی،

یادت باشه که عشق مقدسه... باید صادق باشی تا عشق واقعی رو با تمام وجودت دریابی

 

 
30 خرداد 1390برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده :

دردي اگر داري و همدردي نداري با چاه آن را در ميان بگذار با چاه! غم روي غم اندوختن دردي است جانكاه! گفتند اين را پيش از اين، اما نگفتند گر همرهان در چاهت افكندند و رفتند آنگاه دردت را كجا فرياد كن آه!

(فريدون مشيري)

 

 
30 خرداد 1390برچسب:, :: 8:9 :: نويسنده :

عشق غير از تاولی پر درد نيست ،

هر کس اين تاول ندارد مرد نيست

آمدم تا عشق را معنا کنم

 آمدم ديدم که جای لاف نيست

 عشق غير از عين و شين و قاف نيست

 

 
30 خرداد 1390برچسب:, :: 8:8 :: نويسنده :

انسان‌ها به شيوه هنديان بر سطح زمين راه مى‌روند. با يک سبد در جلو و يک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نيک خود را مى‌گذاريم. در سبد پشتي, عيب‌هاى خود را نگه مى‌داريم. به همين دليل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نيک خودمان را مى‌بيند و عيوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند. بدين گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنيم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همين شيوه درباره ما مى‌انديشد.
پائولو کوئيلو

 
30 خرداد 1390برچسب:, :: 8:7 :: نويسنده :

هیچ میدانی از کجا آمد این سه چین روی ابروان عماد:

یکی از ان شبی است کان بی مهر رفت و لب بر لب رقیب نهاد

دگری زان شبی بود که بر او چشم من بارقیب دون افتاد

وان دگر زان شبی بود که سلام کردم و بی‌وفا جواب نداد

 

 
30 خرداد 1390برچسب:, :: 8:5 :: نويسنده :

اين رسمش نبود که اينجوري تنهام بزاري

 عشقم بشيو بعدش بريو جام بزاري

 اين رسمش نبود من که به تو بدي نکردم

ولي با اين همه از عشق تو برنميگردم

 

 
30 خرداد 1390برچسب:, :: 8:2 :: نويسنده :

مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. میدانی تو با كی داری حرف می ‌زنی؟»

كارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره?»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!

 
29 خرداد 1390برچسب:, :: 8:28 :: نويسنده :

گاهی که
دلم برای
دلم و دلت
تنگ می شود
سکوت می کنم
و اجازه می دهم
صدای باران ،
حرف های نگفته ی دلم را
به دلت بگـــــــــــــــــــويد

 

 
29 خرداد 1390برچسب:, :: 8:27 :: نويسنده :

می گویم اسمم را نبر ,اما پشیمان می شوم
امروز می گویم برو فردا پشیمان می شوم
وقتی که میگویم ببین تا چه به روزت آورم,
کاری نمی آید زمن, تنها پشیمان می شوم
وقتی که می گویم برو صبری کن ولختی بمان
یک لحظه بعد از گفتنش زیرا پشیمان می شوم
وقتی که میگویم مرا یک قطره هم یاد تو نیست
از گفتنش یک بیکران ,دریا پشیمان می شوم
خواب تورا می بینم و آنقدر عاشق می شوم
کز دیدن روی تو در, رویا ,پشیمان می شوم
قهرم ولی باور نکن سختم ولی جدی نگیر
چون صبح ها دیوانه ام شبها پشیمان می شوم
وقتی نگاهم می کنی هر لحظه حالی دیگرم
ازاین که پلکی هم زنم ,حتی پشیمان می شوم
خود هم نمی دانم چرا می گویم این افسانه را
از گفتن این حرفها آیا پشیمان می شوم

 
28 خرداد 1390برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده :

دیدن همیشه خوب است
خواه دیدن آن زیبایی‌ها باشد
خواه دیدن این زیبایی‌ها
شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم ازاین هم ویران‌تر باشد
شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم قدم برداریم ازاین هم کهنه ترباشد
شاید آب گوارایی که می نوشیم ازاین هم کثیف‌تر باشد
شاید باری که بر دوشمان است ازاین هم سنگین تر باشد
شاید صفای کودکیمان را اینجا، جا گذاشته ایم
شاید خانه آخرتمان ازاین بدتراست
شاید مردم نتوانند از پشت شیشه‌های غبار گرفته‌ی ماشین‌هایشان،

زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند
شاید آنچه در دنیا می‌جستیم ازاین هم بی ارزش تر بود
و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد
چشمها را باید شست
زیر باران باید رفت
اما
زیر باران ماندن هنر است

 
28 خرداد 1390برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده :

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،  دیگری هم بود . همه با هم بودند. و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم .از دارایی ، از آبرو ، از هستی. انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما. هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن .

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .

هنر نبودن دیگری !

 

 
28 خرداد 1390برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده :

 

پدري با پسري گفت به قهر
که تو آدم نشوي جان پدر


حيف از آن عمر که اي بي سر و پا
در پي تربيتت کردم سر


دل فرزند از اين حرف شکست
بي خبر از پدرش کرد سفر


رنج بسيار کشيد و پس از آن
زندگي گشت به کامش چو شکر


عاقبت شوکت والايي يافت
حاکم شهر شد و صاحب زر


چند روزي بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر


پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر


پسر از غايت خودخواهي و کبر
نظر افكند به سراپاي پدر


 
گفت گفتي که تو آدم نشوي!
تو کنون حشمت و جاهم بنگر


پير خنديد و سرش داد تکان
گفت اين نکته برون شد از در

 


 
من نگفتم كه تو حاكم نشوي
گفتم آدم نشوي جان پدر
 
جامي

 
سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : صبا

سلام بچه ها.بعد از دیدن وبلاگ حتما نظر بدید.

 
سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 23:22 :: نويسنده : صبا

فردا 90/3/25 تولد آرش هست و من از همینجا بهش تبریک میگم.عزیز دلم تولدت مبارک.دوست دارم.

 
24 خرداد 1390برچسب:, :: 10:19 :: نويسنده :

هميشه با بدست آوردن اون كسي كه دوستش داري نميتوني صاحبش بشي، گاهي وقتا لازم هست

 كه ازش بگذري تا بتوني صاحبش بشي، همه ما با اراده به دنيا مي آييم با حيرت زندگي ميكنيم

 و با حسرت ميميريم اين است مفهوم زندگي كردن، پس هرگز به خاطر غمهايت گريه مكن و مگذار

اين زمين پست شنونده آواي غمگين دلت باشد افسوس آن زمان كه بايد دوست بداريم كوتاهي ميكنيم

 آن زمان كه دوستمان دارند لجبازي ميكنيم و بعد براي آنچه از دست رفته آه مي كشيم

 

 
24 خرداد 1390برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده :

زندگي مثل يه پل قديميه! به اين فکر نکن که اگه تنها ازش بگذري ديرتر خراب ميشه

به اين فکر کن که اگه افتادي يکي باشه که دستتو بگيره 

 

 
24 خرداد 1390برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده :

اينجا آسمان ابريست ، آنجا را نميدانم... اينجا شده پائيز ، آنجا را نميدانم... اينجا فقط رنگ است ، آنجا را نميدانم... اينجا دلي تنگ است ، آنجا را نميدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد.

هي با خود فکر مي کنم ، چگونه است که ما ، در اين سر دنيا ، عرق مي ريزيم و وضع مان اين است و آنها ، در آن سر دنيا ، عرق مي خورند و وضع شان آن است! ... نمي دانم ، مشکل در نوع عرق است يا در نوع ريختن و خوردن.

 نمیتونم این مطالب رو به اسم خودم ثبت کنم.این مطلب هم از دوست خوبم علی آقاست.علی جون بهم یه ایمیل بزن تا پسورد وبلاگمو بهت بدم و تو هم نویسنده ی این وبلاگ شی.

 

 
22 خرداد 1390برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده :

وقتی که تمام شیرها پاکتی اند !

وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند !

وقتی که دوپینگ پهلوان می سازد !

ایراد مگیر، عشق ها ساعتی اند!

 این مطلب رو دوست خوبمون علی فرستاده.جا داره ازش تشکر کنم.مرسی علی جون.مطالبت واقعا قشنگن.

 

 
22 خرداد 1390برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده :

به دام آن دو زلفانت اسیرم /  غم هجرت نموده سخت پیرم

بود این آخرین حرفم دم مرگ / الهی [... جان] تو بمانی من بمیرم . . .

 
شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, :: 21:50 :: نويسنده : صبا

با دوست عشق زیباست/با یار بی قراری. از دوست درد ماند/از یار یادگاری.

 
شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : صبا

سلام بچه ها.من 2 روزه به خاطره امتحانام نتونستم براتون مطلب بنویسم.اگه مطلبی دارین حتما برام بفزستین.

 
دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : صبا

سلام بچه ها.میخواستم بگم بعد از دیدن وبلاگ لطف کنید و نظر بدید تا هر مشکلی که وبلاگ داره بر طرف شه.بوس بوس بوس

 
25 خرداد 1390برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده :

با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت

با هر چه رود نام تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍

با دستهای روشن تو می توان گشود

 

 
25 خرداد 1390برچسب:, :: 11:23 :: نويسنده :

مردي از اينکه زنش به گربه خانه بيشتر از او توجه مي کرد ناراحت بود، يک روز گربه را برد و چند تا خيابان آن طرفتر ول کرد. ولي تا به خانه رسيد، ديد گربه زودتر از اون برگشته خونه، اين کار چندين دفعه تکرار شد و مرد حسابي کلافه شده بود. بالاخره يک روز گربه را با ماشين گرداند، از چندين پل و رودخانه پارک و غيره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه اي پرت و دور افتاده ول کرد. آن شب مرد به خانه برنگشت... آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه کره خر خونه هست؟ زنش گفت: آره.
مرد گفت: گوشي رو بده بهش، من گم شدم!!

 
25 خرداد 1390برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده :

يه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازي ميکردن. پسر کوچولو يه سري تيله داشت و دختر کوچولو چندتايي شيريني با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تيله‌هامو بهت ميدم؛ تو همه شيرينياتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترين و قشنگترين تيله رو يواشکي واسه خودش گذاشت کنار و بقيه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همونجوري که قول داده بود تمام شيرينياشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابيد و خوابش برد. ولي پسر کوچولو نميتونست بخوابه چون به اين فکر ميکرد که همونطوري خودش بهترين تيله اشو يواشکي پنهان کرده شايد دختر کوچولو هم مثل اون يه خورده از شيريني‌هاشو قايم کرده و همه شيرينيها رو بهش نداده.

 نتيجه اخلاقي داستان:
عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صادق نيست.
آرامش مال كسي است كه صادق است.
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي‌كند .
آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي مي‌كند

 

 
25 خرداد 1390برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده :

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست ؟

من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست ؟

از تو هم دل کندم و هرگز نپرسیدم ز خویش

چاره‌ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست . . . ؟

 

 
یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : صبا

خداوند عالم کهکشان ها را آفرید و سپس استراحت کرد.بعد از آن زمین را آفرید و سپس استراحت فرمود.سپس گلها و جانوران را آفرید و سپس استراحت فرمود.پس از آن مرد را آفرید و سپس استراحت فرمود.و بعد از آن زن را آفرید و از آن پس نه خدا استراحت کرد و نه زمین و نه کهکشان ها....

 
یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : صبا

دوستای عزیزم تا اینجا که زحمت کشیدین و اومدین پس یه لطفی کنین و تو بخش نظرسنجی شرکت کنین همچنین نظر بدین.ممنون

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : صبا

آیا از جنگ بین دو جنس خسته نشده اید؟ زنان و مردان تفاوتهایی باهم دارند.در این نکته تردیدی نیست ولی بجای تاکید روی کیفیتهای منفی زن ومرد چرا روی نقاط مثبت آنان تاکید نکنیم؟ بیاییم از خانم ها شروع کنیم: زنان مهربان و عاشق و دلسوز اند. زنان برای نشان دادن توجه و علاقه کارهای کوچک انجام میدهند. زنان شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.زنان از بی عدالتی به گریه می افتند.زنان صادق و وفادار هستند.زنان این قدرت را دارند که حتی وقتی خسته هستند لبخند بزنند. حالا نوبت مردان است:مردان برای حمل اشیا سنگین و کشتن سوسک و عنکبوت ها خوبب هستند.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : صبا

به نظرتون این مطلب به نفع مرده یا زن؟حتما نظر بدید.  روزی مردی از خدا پرسید:چرا زن را اینقدر زیبا آفریدی؟خدا فرمود:برای اینکه تو از او خوشت بیاید.مرد گفت پس چرا اینقدر احمق آفریدی؟خدا فرمود:برای اینکه او از تو خوشش بیاید. *به نظرتون به نفع مرده یا زن؟*

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 23:22 :: نويسنده : صبا

1)آقایان مثل مخلوط کن برقی هستند:تو هر خونه ای پیدا میشه ولی معلوم نیست به چه دردی میخوره!  2)آقایان مثل آگهی بازرگانی هستند:از هر صد کلام یک کلامش را هم نمیشه باور کرد. 3)آقایان مثل جای پارک اند:خوبهاش قبلا اشغال شده اونایی که مونده یا کوچیکن یا جلوی خونه مردمن یا به درد نخورن. 4)آقایان مثل سیمان اند:هر کجا پخش شوند فقط با کلنگ میشود جابجایشان کرد.  *نظر یادتون نره*

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : صبا

خانم ها مثل موتور گازی هستند:پر سر و صدا,بی قدرت.  

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 20:36 :: نويسنده : صبا

بهم گفت بنویس منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو؟... گفتم زندگیمو.ناراحت شد و رفت... ولی نمیدونست که اون تمام زندگیم بود.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 20:25 :: نويسنده : صبا

دیگه امشب آخرین باره که من دست گرمتو تو دستام میگیرم.آخرین باره که من با یه دنیا آرزو واسه چشمات میمیرم.چشم تو خودش داره میگه برو,میرم اما میدونی دوستت دارم.هر جای دنیا باشم,هر چقدر تنها باشم میدونم واسه رسیدن به تو دیر اومدم,تو چشات دنبال تقدیر اومدم.میدونم من نبودم,قلبتو دادی به کسی,هنوزم یکم واسش دلواپسی.حالا که دارم میرم کاش یه بار نگام کنی,من به اینم راضی ام که فقط دعام کنی.میرم اما آخره راه من و تو این نبود,آخر عاشقیمون ای چنین نبود.اگه مهربون تر از تو سر راه من بیاد به دلم نمیشینه,قلب من تورو میخواد.حالا که دارم میرم حرف آخرو بگم,توی خاطرت میمونم تا بمیرم.   (مریم حیدر زاده)

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : صبا

زیباترین عکسهارو تو تاریک خونه میگیرن,پس هر وقت تو سخت ترین لحظه های زندگی قرار گرفتی بدون خدا داره بهترین عکست رو میگیره.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : صبا

بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود.چه بی قرار بودی از دلی بروی که روزی بی اجازه برداشته بودی.رفتنت را با تمام بهانه های ریز و درشتت پذیرفتم.نخواستم برگردی چون غروب روزی که رفتی و ترکم کردی در کتابی خواندم:برگ از درخت خسته میشود پاییز بهانه است.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : صبا

همیشه ماندن دلیل عاشق بودن نیست,خیلی ها میروند که ثابت کنند عشق اند.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:41 :: نويسنده : صبا

همچو پروانه شرر را نور دید... احمقانه در فتاد از جان برید. لیک شمع عشق چون آن شمع نیست... روشن اندر روشن اندر روشنی است. او به عکس شمع های آتشی است... می نماید آتش و جمله خوشی است. (مولوی)

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:36 :: نويسنده : صبا

آدمی باید به روشی زندگی کند که پیرامون خود را آلوده ننماید.چون روزی فرا خواهد رسید که زندگی بر او و اطرافیانش دشوار و شاید غیر ممکن میشود.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : صبا

دوستای عزیزم حتما به سایت زیر یه سری بزنید.ضرر نمیکنید. www.phce.org

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : صبا

maybe my heart didn't really skip a beat,and maybe the twinkli in your eye was just the sun reflecting weired'and maybe the feeling in my stomach was just having enough for breakfast and maybe I just thought it was love...

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : صبا

I'm adore you=می پرستمت.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : صبا

The heart shape is a symbol of love=شکل قلب یک سنبل عشق است.

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : صبا

I"m crazy a bout you=دیوانه وار دوستت دارم.

 
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : صبا

اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خداست... او جانشین تمام نداشتن های من است...

 
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : صبا

آموخته ام که وقتی نا امید میشوم خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم. قربون خدا برم.

 
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 22:25 :: نويسنده : صبا

با جمله ی رندان جهان هم کیشم/خیام ترانه های پر تشویشم/انگار شراب از آسمان میبارد/وقتی که به چشمان تو می اندیشم.

 
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 22:23 :: نويسنده : صبا

نقاش نیستم! اما تمام لحظه های بی تو بودن را درد میکشم.

 
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 22:17 :: نويسنده : صبا

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد...مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد...تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدند...سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد...شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند...موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد...گم شدم در قدم دوری چشمان بهار...بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد...

 
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 10:55 :: نويسنده : صبا

گریه کن جداییها مارو رها نمیکنن آدما انگار برای ما دعا نمیکنن.گریه کن حالا حالاها باید از هم جدا باشیم  بشینیم منتظر معجزه ی خدا باشیم.گریه کن منم دارم مثل تو گریه میکنم به خدای آسمونا شب گلایه میکنم.گریه کن تو بختمون یه برف سنگین نیومد این همه پرنده رد شد و یه مرغ آمین نیومد.گریه کن برای روزایی که خورشیدی نداشت دلای من و تو به فرداها امیدی نداشت.گریه کن فکر کن دلیلی ندارم فقط همین واسه ی فاصله که از آسمون هست تا زمین.گریه کن سبک میشی روزای خوش یادت میاد گرچه تو تقدیرمون نیستن از این روزها زیاد.گریه کن برای روزایی که قسمت نمیشه یه شبم سر خدا واسه ما خلوت نمشه.گریه کن برای قولهایی که بهش عمل نشد واسه مشکلاتی که بودشو هست و حل نشد.گریه کن برای دورانی که عاشقونه بود حال هم رو پرسیدن فقط یه جور بهونه بود.گریه کن واسه همه واسه خودت برای من  توی بارونی ترین ثانیه ها حرفتو بزن.گریه کن تا آینه شه باز اون چشای روشنت  واسه موندن لازمه فدای گریه کردنت.